حکایت
می گویند؛مردی در امامزاده ایی اختیار ادرارش را از کف داد و در صحن امامزاده ادرار کرد!
مردم خشمگین شدند و به سمت او هجوم بردند و خواستند که او را بکشند؛
مرد که هوش و فراستی بسیار داشت
گفت؛
ای مردم!من قادر به ادرار کردن نبودم؛
امامزاده مرا شفا داد!
ناگهان به یکباره مردم ادرار او را به عنوان تبرک به سر و صورت خود مالیدند!
….
خلق را تقلیدشان بر باد داد ای دوصد لعنت بر این تقلید باد
منشا اشتباهات ندانستن نیست
بلکه تقلید و اعتقادات کورکورانه است.
به زاهد گفتم این زهد و ریا تا کی بود باقی
بگفتا؛تا به دنیا مردم نادان شود پیدا…